جدول جو
جدول جو

معنی غنچه خسپ - جستجوی لغت در جدول جو

غنچه خسپ
(سَ / سِ)
کنایه از کسی که بسبب بی پوششی دست و پای خود را جمع کرده بخوابد. چنانکه این حالت در مفلسان و تهیدستان ظاهر شود، و بعضی از فضلای شعرا کنایه از بچۀ لوند نوشته اند. (از بهار عجم) (آنندراج). آواره. رند خراباتی. (ناظم الاطباء). رجوع به غنچه خسپیدن شود:
سیر کوی تو چه حاجت به گلستان دارد
غنچه خسپان تو در سایۀدیوار تو بس.
محسن تأثیر (از بهار عجم).
در آغوش گلم از غنچه خسپان برون در
نباشد این چمن را شبنم از من پاکدامان تر.
صائب (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
غنچه خسپ
کسی که به سبب نبودن پوشش دست پای خود را جمع کرده بخوابد، بچه لوند، رند خراباتی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کسی که در سرما به سبب نداشتن پوشاک دست و پای خود را جمع کند و بخوابد، غنچه خواب
فرهنگ فارسی عمید
(دَ دَ)
بمجاز خفتن کسی در حالی که دست و پای خود را جمع کرده باشد و این در وقت تأمل و تفکر باشد. (از بهار عجم) (آنندراج). غنچه نشستن:
آه میدزدد نفس در سینۀافگار من
غنچه میخسپد نسیم صبح در گلزار من.
صائب (از آنندراج).
رجوع به غنچه نشستن شود
لغت نامه دهخدا
خفتن کسی در حالیکه دست و پای خود را جمع کرده باشد (در وقت تامل و تفکر)
فرهنگ لغت هوشیار
((~. خُ))
کسی که به سبب سرما و نبودن روانداز دست و پای خود را جمع کرده بخوابد
فرهنگ فارسی معین